محل تبلیغات شما

توپ پر



احساس آدم هایی را دارم که در تمام زندگی شان جز اشتباه، کار دیگری نکرده اند.

پرایزنر می نوازد توی گوشم.به گمانم سفید است، بله، سفید است.نور سفید ملایم به چشم های خسته از فکر کردنم میخورد.سرم را بالا می آورم، جعبه رزهای سفید را روی میز روبرویم می بینم.آرشه روی ویلنسل حرکت میکند، سنگین.دوازده رز سفید توی جعبه از جایشان تکان نمی خورند، ساقه هایشان کوتاه شده، توی جعبه چوبی تنگ هم نشسته اند، حتی اگر بخواهند تکان بخورند هم نمی توانند!

حالا نوبت ویوالدی است، شب، مومان سوم، بازهم کنسرتو ویولن.چه توالی عجیبی شده، اول سفید، حالا شبچشمم میخورد به میخک های صورتی توی گلدان بلوری، آنها هم روی میزند، درست بالای سر رزهابلند و راست ایستاده اند، با فاصله و فراخ.آرشه ها روی ویولن ها سرعت میگیرند، بی پروا، با روح!

بعدی النی کارایندروست، ابدیت و یک روز.با خودم میگویم من اگر قرار بود انتخاب کنم، چه میکردم.سفید یا شب، رز یا میخک.

احساس آدم هایی را دارم که در تمام زندگی شان جز اشتباه، کار دیگری نکرده اند به آن شاعر توی ابدیت و یک روز فکر میکنم؛ تو اگر یک روز از زندگیت مانده باشد، حسرت چه چیزی را خواهی خورد.فکر میکنم؛ گوشی من این آهنگ ها را به تصادف برایم پخش میکند، سفید را و شب را؛ این گل ها را من نخریده ام، رز را و میخک را! همیشه گذاشتم زندگی برایم تصمیم بگیرد!

دشت گریان. چشم هایم را می بندم، خبری از گل ها و موسیقی ها نیست، فقط فراخی یک دشت است و شکوه هم نوایی این ارکستر.من می مانم و این تصمیم رفتن!


آخرین جستجو ها

breezniboore مهارت سازی در مسیر موفقیت fabyscotua فروش سیستم ویژن Vision بورس کار و تجارت | تبلیغات و بازاریابی | نیازمندی های اینترنتی William's site مدرسه عشق statulinrib دانش پژوهان